دلم این روزها پر از غصه است، غصهای که وقتی به آن فکر میکنم دلم میخواهد از داغ بزرگیش بمیرم :(
گاهی که احساس میکنم در این دنیا تنها شده ام و روزگار ، غم و غصههایش را نسبت به من به اوج رسانیده به این فکر میکنم خب ! مگر حضرت زهرا حبیبهی خدا نبودند !!! تو دیگر چرا این طور حرف میزنی ...
به خدا دلم میگرد از آن آدمهای پستی که میگویند :برادری ، ما و سنیها برادریم ، مهم نماز است ...
آخر نمیدانم میدانند و میخواهند نادیده اش بگیرند یا ...
وقتی در کتاب عربی سرگرم ترجمهی یک درس واقعا مسخره بودیم و به زیر میز هجوم برده و دستهایم را در گوشهایم فرو برده و بلند بلند برای خودم شعر میخواندم که صدای مزخرفاتشان را نشنوم اعصابم به هم ریخت و آنگاه که پس از پایان آن درس مسخره و شنیدن حرفهای چرت و پرت، به جملههای صحیح و غلط دربارهی درس رسید، قلبم در سینه ایستاد ،تامل کرد و سپس به کار خود ادامه داد ،پس از پایان ترجمهی هر درس تعدادی سوال است که باید طبق درس جواب داده شود و یکی از سوالهای غلط، این بود قضاوت با شما من نمیدانم آیا اسلام واقعا یک چنین دینی ست که دارند در کلههای ما فرو میکنندش جمله این بود :
اصرار بر نقاط اختلاف و دشمنی برای دفاع از حقیقت جایز است .
این جمله غلط بود ... یعنی همان کاری که حضرت زهرا دربارهی امیر المونین انجام دادند ،نمیدانم من که هرچه آیه و روایت خوانده ام چنین نبود مگر از روایات من درآوردی باشد . دلم میگیرد از آدمهای این روزگار آخر چطور میشود کسانی را که پشت در خانهای که بهترین خانه ، و مقدس ترین خانه نزد خدا بود بیایند را بخشید و این در حالی باشد که هنوز چند روز از شهادت پیامبر نگذشته حضرت زهرا داغ دار باشند و امام علی بنا به وصیت پیامبر مشغول جمع آوری قرآن ،هجوم اول و دوم درست در این زمانها رخ دادند ...
آخر کجای عالم یک حکومت با این همه ظلم و بی عدالتی پایههایش استوار میشود نمیدانم؟؟؟!!!
خانه را آتش میزنند به در لگد میزنند در خانهای را که حضرت زهرای 6 ماهه باردار ایستاده و پشت آن در محسن خود را از دست میدهند نمیدانم اگر مادر خودتان بود هم تا عمر داشتید میتوانستید بگویید نه! ما با قاتلین مادرمان دوست که نه حتی برادریم واقعا مسخره است...
آتش میافروزند و لگد به در میزنند خدایا... میخ آهنین ...
به زور وارد خانه میشوند و ریسمان به دست، حضرت علی را به مسجد میبرند در راه، امام که حضرت زهرا را میبینند اشک در چشمهایشان حلقه میزند و عبای خود را روی ایشان میاندازند ... حضرت زهرا دست به دامان امیر المونین میشوند و اجازه نمیدهند که ایشان را ببرند اما آنها چه میکنند با غلاف شمشیر و تازیانه چنان به بازوی حضرت زهرا میزنند تا بی خیال امام علی شوند و حضرت بی هوش شده و آنان، امام را برای بیعت زوری به مسجد میبرند.
درون مسجد نشسته اند میخواهند به زور بیعت بگیرند، عمر میگوید اگر علی بیعت نکند سر از تنش جدا کنید ناگهان گریهی امام حسن و امام حسین بلند میوشند آخر چگونه میتوااانند ...
و حضرت زهرا نمیدانم با چه حالی اما برای دفاع از امام زمانشان، وارد میشوند ستونهای مسجد به لرزه در آمده حضرت قسم میخورند که اگر امام علی را آزاد نکنند به نزد قبر پیامبر رفته و نفرین خواهند کرد ...
که ناگهان سلمان بلند میشود و به حضرت زهرا میگوید :امیر المونین گفتند به خانه بروید و نفرین نکنید بانو پدرتان مایهی رحمت بودمبادا شما نفرین کنید . و آن روز حضرت علی و زهرا به خانه میروند اما با چه حااالی...
. در کتابی که میخواندم نوشته بود به خدا قسم دنیا عشقی زیباتر از عشق علی به فاطمه ندیده است اما دشمنان با عشق علی چه کردند مقابل چشم علی به صورتش سیلی زدندن و به او تازیانه زدند آخر مگر میشود این قدر پست باشند . فدک را میگرند ...
آنقدر پست هستند که آن تک درختی را که حضرت زهرا به قبرستان بقیع میآمدند و گریه میکردند را قطع کنند تا آفتاب صورت مبارکشان را اذییت کند و دیگر نیایند یک چنین آدمهای پستی چگونه میتوانند...
آخر آن روزها کار حضرت زهرا گریهی شب و روز بود و وقتی همسایهها اعتراض کردند حضرت به قبرستان بقیع میآمدند و گریه میکردند که دستگاه خلیفه از آن تک درخت هم مضایقه کرد .
وقتی در کلاس دینی بحث از لطف و مهربانی بود و یکی از بچهها دربارهی لطف و محبت امام علی گفت، به یکباره یاد این جنایت وحشتناک افتادم که حضرت در مقابلشان سکوت کردند و حتی گاهی به آن سه ملعون کمک کردند ... خدایا نمیدانم واقعا که لقب ملعون برازندهی شان است وقتی حضرت زهرا از نزد ابوبکر باز میگشتند و سند فدک در دستشان بود آن عمر ملعون آمد به صورت حضرت سیلی زد و ...
همهی ما داستان گوشوارهی از گوش جدا شده را میدانیم و امام حسن که دست در دست مادر بوده و شاهد این ماجرا ...
بعد هم آن نامه را پاره کرد و رفت😒
خدایا این حرفها را زدم چرا که داشتم منفجر میشدم از این حجم بی اهمییتی داشتم میمردم آخر چگونه میتوانید تا این اندازه کر و کور باشید که این جنایات را بشنوید و بگویید سنیها بردارند.... چگونه میتوانید؟؟!! تاریخ را بخوانید و از آن سه ملعون متتفر نباشید؟؟! از همانها که باعث شدند حضرت علی با چاه درددل کنند از شدت تنهایی.. 😭😭😭در دورهی عثمان بوده دقیقا نمیدانم که علنا حضرت علی را بالای منبرها لعن میکردندای خداااااا حجم غصه و غمهای من دربرابر این غصهها هیچ است ...
فقط میتوانم بگویم بابای عزیز تر از جانم آجرک الله...😞😞